کتاب دلبند

اثر تونی موریسون از انتشارات نشر چشمه - مترجم: شیریندخت دقیقیان-ادبیات رئالیسم جادویی

معشوق، شاهزاده بی نظیر موریسون است. این زیبایی لمس علامت های تجاری خود را جذاب می کند: پروس زیبا، رخدادهای خارق العاده، شخصیت های برجسته و تنش نژادی. این داستان عجیب و غریب به طور ناگهانی به عرصۀ برده داری تبدیل می شود تاریخ را به یک داستان قدرتمند به عنوان خروج و به عنوان صمیمی به عنوان یک لالایی. Sethe یک برده متولد شد و به اوهایو فرار کرد، اما هجده سال بعد او هنوز آزاد نیست. او خاطرات بیشماری از خانه شیرین، مزرعه زیبا دارد که در آن بسیاری چیزهای بدی اتفاق افتاده است. خانه جدید او توسط روح کودک خود، که ناموجه نامیده می شود و سنگ قبر او با یک کلمه گنجانده شده است: عاشق، خالی از سکنه است. دوست داشتنی با شعر تلخ و تعطیلات به عنوان طناب به عنوان طناب، معروف ترین دستاورد تونی موریسون، برنده جایزه نوبل است.


خرید کتاب دلبند
جستجوی کتاب دلبند در گودریدز

معرفی کتاب دلبند از نگاه کاربران
من یک درخت روی پشت و یک خانه در خانه ام گذاشتم و هیچ چیز در میان آن نیست، اما دخترم در آغوشم نگه می دارد. بیشتر در حال اجرا نیست - از هیچ چیز. من هرگز از چیز دیگری در این زمین اجرا نخواهم کرد. من یک سفر را انجام دادم و برای بلیط پرداختم، اما اجازه بدهید به شما بگویم: هزینه خیلی زیاد است! صدامو میشنوی؟ هزینه خیلی زیاد است تفاوت بین تراژدی و ملودرام چیست؟ برای من Sethe یکی از قهرمان ترین ها در ادبیات است، اما نه همه آن ها را احساس می کنند. نظر منحصر به فرد انتقادی بعد از اینکه من خواندن داستان این برده فراری را پایان دادم، فرزندانم ادعا کردند که تونی موریسون گام ضروری را از کاراکترهایش نگذاشته است، که او در مورد موضوعش بیش از حد پرشور و خشن بوده است، جدایی تحصیلی مناسب و انحراف نسبت به اشاره به وحشت موسسه برده داری. به نظر میرسد به نظر میرسد که کسی در تلاش است تا نشان دهد که هولوکاست همه چیز بد نیست، زیرا دلایل اقدامات قاتلان وجود دارد که همه آلمانیها بد نیستند. من می دانم که در گذشته در مورد تصورات رنگین پوستی به شیوه پدرانه ای در گذشته به تصویر کشیده شدم و این استدلال که صاحب برده آنها را به نفع خود وادار می سازد و آنها را به خاطر کار و پناه دادن و غذا دادن، آزاد ساختن آنها از زندگی وحشی در آفریقا و غیره از آنجا که نسل اول بردگان عمدتا بیسواد بودند (و به طور مکرر توسط اساتید خود آنها را حفظ می کنند)، حسابهای بسیار کمی برای این نظریه خودخواهانه وجود دارد. هجده و هفتاد و چهار و سفیدپوشان هنوز در سست بودند. کل شهرهای پاک پاک از سیاهان؛ هشتاد و هفت لنچینگ در یک سال تنها در کنتاکی؛ چهار مدرسه رنگی به زمین افتاد؛ مردان رشد کرده مانند بچه ها شلاق زدند بچه ها مثل بزرگسالان شلاق خوردند زنان سیاه پوست توسط خدمه مورد تجاوز قرار می گیرند اموال گرفته شده، گردن شکسته برای تونی موریسون این بخشی از تاریخ شخصی اش است و خودش را صدای این لژیون ارواح می کند که داستان هایی که برخی از مردم می خواهند به خاک سپرده و فراموش شوند. با حساسیت هنری او، یک واقعیت واقعی از یک زن را که فراتر از حد استقامت سیستم است (مارگارت گارنر) را تحمل می کند، و آن را شعری از درد و رستگاری، بیداری وجدان فرد و احساس تعلق به یک جامعه فریبنده. زمین، بردگی، شدید و بی رحم بود. برای دعوت خوانندگان (و خودم) به چشم انداز بازدارنده (پنهان، اما نه به طور کامل، به طور عمدی دفن شده، اما نه فراموش شده) به چتر در یک گورستان ساکن ارواح بسیار آوازی. الهام بخشیدن به رمان و تمرکز بر معنای آزادی، بر اساس مقدمه نوشته شده توسط نویسنده، در لحظه آزادی ذهن از نگرانی های کوچک از داشتن کار با رضایت محدود، بودن برای اولین بار تنها کارشناسی ارشد از زندگی خود را پس از او یک کار ویرایش برای خود اختصاص به نوشتن تمام وقت. من فکر می کنم اکنون این شوک رهایی بود که اندیشه های من را به این موضوع که @ free @ احتمالا برای زنان مهم است. در دهه هشتاد، این بحث هنوز در حال چرخش بود: حقوق برابر، رفتار برابر، دسترسی به حرفه ها، مدارس ... و انتخاب بدون شرم آور. برای ازدواج یا نه برای داشتن فرزند یا نه به ناچار این افکار من را به تاریخ مختلف زنان سیاه پوست در این کشور منجر شد - تاریخی که در آن ازدواج ها دلسرد شده، غیرممکن و غیرقانونی بوده است. در حالی که بچه ها مجبور بودند کودکان را بفروشند، اما @ داشتن @ آنها، مسئولیت آنها را - به عبارت دیگر، پدر و مادرشان - از این مسئله به عنوان آزادی بود. اظهارات پدر و مادر در شرایط خاصی که به منطق بنیاد برده داری تعلق دارند، جنایتکار بودند. در این گذر در هسته تراژدی سیتس قرار گرفته است: به برده داری متولد شد، مراقبت از مادر خود را رد کرد و به @ liberal @ houselhold که هنوز بخشی از سیستم است فروخته شد، Sethe فریب اعتقاد بر اینکه او می تواند یک زندگی عادی داشته باشد، که او می تواند یک برده دیگری را دوست داشته باشد و فرزندانش را داشته باشد. هنگامی که مزرعه مالکیت را به یک حامی قوی تر تغییر می دهد، Sethe باید بین فرار یا رها کردن فرزندان خود تصمیم بگیرد. بدون در نظر گرفتن جزئیات، عشق او به فرزندان او را به یک عمل منفور تبدیل می کند، و برای هجده سال، او باید با تروما کنار بیاید و با همسایگان کنار بیاید. ارواح گذشته Setes در رمان مشهود است، در ابتدا حضور نامرئی و نامطلوب در خانه ای که در آن زندگی می کنند، و بعد از آن گوشت و نفس در قالب یک زن جوان مرموز که خودش را دوست دارد، مورد توجه قرار می گیرد. ساختار رمان غیر خطی، با آشکارا در مورد Sethe، در مورد فرزندان و مردان او در زندگی او به تدریج در فلج دردناک ارائه شده، منعکس کننده ذهن شکنجه شده است که از دور نگه می دارد و انکار خاطرات دردناک، نزدیک شدن به آنها به وضوح و ترس، به طوری که آنها عقل خود را shred یکبار دیگر. سوال این است که آیا دوست داشتنی یک روح یا شخص واقعی است، هرگز حل و فصل نمی شود، و این امکان را می دهد که او یا فداکاری از تخیل مادران و یا یکی دیگر از قربانیان آزار و شکنجه رنگ است ...

مشاهده لینک اصلی
گیج کننده، خسته کننده و متواضع است، این کتابی است که من را متقاعد کرد که پولیتزر به معنای گوزن نیست.

مشاهده لینک اصلی
محبوب: تونی موریسون رمان آزادی اولین نسخه آزادی، عزیزم، آلفرد نوپف، نیویورک، نیویورک، سپتامبر 1987، برنده جایزه پولیتزر برای داستانی سال 1988، کار راه آهن زیرزمینی دشوارتر شده است. این سال 1850 است. به عنوان بخشی از سازش 1850، کشور ما در تلاش دیگری برای متوقف کردن جنگ بین ایالات متحده، قانون برده فراری را از سال 1850 گذراند. یک افسر فدرال در صورتی که شکست بخورد، جریمه ای به مبلغ 1،000.00 دلار دارد برای کمک به صاحب ثروت در بازگشت به برده فراری ادعایی به صاحب صاحب ملک. همه چیز لازم است یک صاحب وکالت ادعا کند که فرار ادعایی مالکیت اوست. کسانی که مانند اعضای زیرزمینی راه آهن هستند، به مدت شش ماه زندان و جریمه 1،000.00 دلاری برای ارائه کمک به یک برده فراری ادعایی محکوم می شوند. رمان تونی موریسونز بر اساس پرونده مارگارت گارنر است. در سال 1856، مارگارت، شوهرش، رابرت گارنر و بچه ها از رودخانه اوهایو از شهرستان بوئن، به سینسیناتی، اوهایو عبور کردند. هنگامی که برده های برده تلاش می کردند تا خانواده مارگارت را دور بکشند، او قصد داشت فرزندانش را بکشد، با قتل یک قاشق چاقو به قتل برسد. وکیل مدافع مارگاریت تلاش کرد تا قانون \"فراموشی فراموشی\" را از کار انداختن متهم برای قتل در ایالت اوهایو، متوقف کند. این تلاش ناموفق بود و مارگارت و خانواده اش به کنتاکی بازگشت. خانواده گارنر در قایق سواری به جنوب حمله کرد، به طرز عجیبی به نام The Liberator. @ پس از برخورد با کشتی دیگر، هر دو مارگارت و دخترش دیگر به بیرون پرتاب شدند. دختر مارگارت غرق شد، برای آن مارگارت خوشحال بود که می داند دخترش به زندگی بردگی نمی رسد. گارنر به دوستان صاحبانشان در کنتاکی به نیواورلئان فرستاده شد که در آن همه پرونده ها ناپدید شدند. رابرت گارنر در سال 1870 توسط خبرنگار یک روزنامه سینسیناتی به نمایش درآمد. گارنر گزارش داد که مارگارت در سال 1858 از تب تیفو فوت کرد و از او خواسته بود که در حالت بردگی مجددا ازدواج کند اما صبر کند تا بتواند در آزادی ازدواج کند. مارگارت گارنر به عنوان Medea مدرن معروف شد. @ Medea مدرن @ توسط توماس Satterwhite نوبل، 1867Garners یک داستان سخت است. موریسون در @ Beloved سخت تر شده است. @ Sethe Margaret Garners همتای داستانی دارد. Sethe در نیواورلئان نهایی نشد، اما بعدا از زندان آزاد شد و به سینسیناتی بازگشت. هشتاد سال پس از قتل فرزندش، پل د، یکی از مردان که به عنوان یک برده در مزرعه کنتاکی مشغول به کار بوده است، زندگی شهر را به عنوان عاشق و شوهر بالقوه وارد کرده است. اما، تمبر پرداخت شده، یک کارمند سابق برای خطوط هوایی زیرزمینی، نشان می دهد که کلاهبرداری روزنامه اصلی مربوط به پرونده پل د. در انکار، پولس از تشخیص نقاشی Sethe در مقاله به عنوان او به رسمیت شناختن است و به او نزدیک است با این مقاله، آن گونه که انگار آن شوخی بود. @ من آن را انجام دادم. من همه را از دست دادم ... تا آن زمان تنها چیزی که من تا به حال خودم انجام داده بودم. قرار بر این شد. و آن را درست کنار گذاشت، مانند آن بود که قرار بود. ما اینجا بودیم هر یک از بچه ها و من هم همینطور. من آنها را تبعید کردم و من بیرون رفتم و تصادفی نبود. من انجامش دادم. مطمئنا، کمک زیادی کردم، اما هنوز هم این کار را انجام دادم؛ من گفتم برو برو و حالا. من نیاز به نگاه کردن من از سر خودم استفاده می کنم اما چیزی بیش از آن بود. این یک نوع خودخواهی بود که من هیچ وقت پیش از آن چیزی نگفتم. احساس خوبی بود خوب و درست من بزرگ بودم، پل د، و عمیق و گسترده بود و زمانی که سلاح های خود را کشیدم، همه بچه هایم می توانستند در میان آنها بمانند. من آنقدر گسترده بودم به نظر من بعد از این که اینجا گرم شدم، بیشتر عاشقم. یا شاید من نمیتوانم عاشق ام در شهر کنتاکی باشم زیرا آنها عاشق من نبودند. اما زمانی که من در اینجا بودم، وقتی که من از این واگن پریدم - هیچ کس در جهان ندیده بود. من نمی توانستم عاشق بشوم. شما می دانید منظور من چیست؟ @ پل د شروع به دیدن آنچه که تمبر پرداخت می خواست او را درک کند. Sethe همچنان توضیح می دهد، @ من او را متوقف کردم، @ او گفت، تماشا در محل که در آن حصار مورد استفاده قرار گرفت. @ من برداشتم و بچه هایم را در جایی که آنها امن هستند قرار داده است. @ پاسخ پل Ds می آید به عنوان تعجب نیست. @ شما اشتباه کردید، Sethe ... شما دو پا، Sethe، نه چهار. @ اما او اشتباه بود؟ چه تعداد مادرها هرگز نمی دانستند که آیا فرزندانشان به بزرگسالی زندگی می کردند یا خیر، چه اتفاقی افتاد؟ روحیه @ Beloved، @ Setes فرزند کشته شده به عنوان نیرویی برای یادآوری سث و پل D از زندگی آنها در بردگی است. شاید روحیه دوستانی که آنها را تحقیر می کند، اما خاطرات سرکوب شده خود را. تونی موریسون دو بار با این رمان قلب من را شکست. شکی نیست که خانم مورریسون در سخنرانی پذیرفته شده خود برای جایزه Frederic Melcher برای ادبیات در سال 1988 گفت: \"هیچ یادبود یا پلاک یا جوراب نخی یا دیوار یا پارک مناسب نیست. لابی آسمانخراش - به یاد آوردن انسانهایی که به بردگی مجبور شده اند و به ایالات متحده آورده شده اند. â € € این نیمکت کوچک در راه نیست، â € آن ادامه داد. â € œand به این دلیل که این مکان وجود ندارد (که من می دانم)، این کتاب بود. \"در جزیره Sullivans، نزدیک چارلستون، کارولینای جنوبی، ...

مشاهده لینک اصلی
می دانید، گاهی اوقات من فقط دیگر خوانندگان را نمی گیرم من نمیتوانم به واکنشهای آنها، انتظارات آنها، شیوه نگاه کردن به چیزها مربوط شود. نگاهی به عزیزان، یک کتاب که من فقط بخشی از آن را خوانده ام، حدود یک سوم از راه را به آن داده ام. به نظر می رسد واکنش به کتاب به طور مساوی بین کسانی است که از آن نفرت می گیرند و کسانی که آن را دوست دارند. البته خوب است. با این حال، نفرت انگیزان به نظر می رسد خود را antipathy بر اساس موضوع؛ آنها، با توجه به بررسی هایی که من خوانده ام، با شخصی که در مورد بردگی صحبت می کند، مشکل دارم؛ آنها نقد و بررسی خود را با استعارهای انجام می دهند و دست های خود را در حالت وحشی پرتاب می کنند، به طوری که اگر این موضوع را نادیده بگیریم. ماریسون سعی کرد آنها را به کاتولیک یا چیزی تبدیل کند. من نمی توانم سرم را در اطرافم ببندم. استدلال آنها تا جایی که من می توانم جمع آوری کنم، این است که بردگی، مدت ها پیش می دانستیم و اکنون به طور کامل فراگیر و دوست داشتنی نسبت به همه مردم است و بنابراین در مورد برده داری نوشتن به معنی تلاش برای ساختن ما است [ ,null,null,3],by which I mean white people] feel guilty for something that 1. we didn’t ourselves do and 2. we can’t control ie the colour of our skin.",null,null,3],Honestly, go look around the web [including this site];",null,null,3],I’m not making this shit up.What do you say to ignorant crap like that?",null,null,3],Part of me would prefer to say nothing because I find it exhausting arguing against such obvious idiocy.",null,null,3],But if I was forced to respond I might well state, first of all, that, uh, racism does actually still exist.",null,null,3],And so the subject is, er, not entirely irrelevant.",null,null,3],Secondly, even if it didn’t exist in our society, even if we were all living in multi-cultural hippy communes, what exactly would be wrong with someone writing about slavery and persecution?",null,null,3],I might be wrong of course [I’m not], but I’m pretty sure Morrison didn’t put the necessary effort and time into writing a book just to make some twat in Milton Keynes feel guilty.",null,null,3],If you ask me, I’d guess that it may be that, as a black woman, as a human being, she would be interested in exploring and understanding such a pivotal and lamentable part of [her/our] history.For me",null,null,3],, the point of writing a book like Beloved is to elevate a terrible part of history beyond mere statistics.",null,null,3],Like with the holocaust, it’s easy sometimes to get lost in numbers, to forget that individual people were affected or perished.",null,null,3],Beloved personalises slavery, which makes it easier for people-in-general to identify with the subject.",null,null,3],I would say that is very important.",null,null,3],As far as I’m concerned, we should not be allowed to forget, to push these things under the carpet.",null,null,3],You cannot live in a vacuum, where history is meaningless except for passing exams and making a HBO mini-series.",null,null,3],This stuff is part of who you are and continues to play a role in how the world, your world, works.",null,null,3],And, yeah, I know what people say, which is that there are plenty of tragedies not given the same status, or attention;",null,null,3],these people ask, why aren’t we talking about what happened in Bosnia, Serbia, Nigeria, etc?",null,null,3],My response: stop whinging and write a book about those places/conflicts/tragedies, then.However, I did, of course, quit Beloved without finishing it, although my doing so, my quitting, obviously had nothing to do with white guilt;",null,null,3],my issues with the novel aren’t political ones, but, rather, they are bookish ones.",null,null,3],I didn’t feel as though Toni Morrison was preaching at me, but I did feel as though the book was too heavy-handed and overwrought, and even cringingly trite and saccharine.",null,null,3],In fact, the thing struck me as something like what Faulkner might have produced had you plied him full of E and asked him to write a chick-lit novel.",null,null,3],Just consider this line:@Jump, if you want to, ‘cause I’ll catch you, girl.",null,null,3],I’ll catch you ‘fore you fall.@And this:@He leans over and takes her hand.",null,null,3],With the other he touches her face.",null,null,3],‘You your best thing, Sethe.",null,null,3],You are.’ His holding fingers are holding hers.@The most polite thing I can say about those two quotes is that neither strike me as good writing.What about this:@In this here place, we flesh;",null,null,3],flesh that weeps, laughs;",null,null,3],flesh that dances on bare feet in grass.",null,null,3],Love it.",null,null,1],Love it hard.",null,null,3],Yonder they do not love your flesh.",null,null,3],They despise it.",null,null,3],They don’t love your eyes;",null,null,3],they’d just as soon pick em out.",null,null,3],No more do they love the skin on your back.",null,null,3],Yonder they flay it.",null,null,3],And O my people they do not love your hands.",null,null,3],Those they only use, tie, bind, chop off and leave empty.",null,null,3],Love your hands!",null,null,3],Love them.",null,null,1],Raise them up and kiss them.",null,null,3],Touch others with them, pat them together, stroke them on your face ’cause they don’t love that either.",null,null,3],You got to love it, you!",null,null,3],And no, they ain’t in love with your mouth.",null,null,3],Yonder, out there, they will see it broken and break it again.",null,null,3],What you say out of it they will not heed.",null,null,3],What you scream from it they do not hear.",null,null,3],What you put into it to nourish your body they will snatch away and give you leavins instead.",null,null,3],No, they don’t love your mouth.",null,null,3],You got to love it.",null,null,3],This is flesh I’m talking about here.",null,null,3],Flesh that nee...",null,null,3]]

مشاهده لینک اصلی
آسمان آبی آسمان بالا، غنای زندگی در اطراف، کشش از رنگ های زنده در طبیعت به نفع است که زندگی مادی ارائه می دهد. ابروبوس شیرین شیری که یک بار از طریق عرق کار اجباری از بین نرفته است، وعده یک روز برای برانگیختن ذهن برای ذهن با اندیشه معده خالی نیست. اندیشه آزاد است. اطمینان از یک لبخند بر روی چهره شما برای او، هرگز محرومیت و یا ترس را نمی شناسد. اطمینان از لبخند بر روی صورت شما همیشه توانسته است به دنبال او باشد. انزوا حتی یک امکان دور نیست. هیچ ارواحی که در حیاط خلوت ظاهر نمی شوند و یا با ذهن خود بازی می کنند، زیرا هیچ مردمی تاکنون مرگ مرگ غیر طبیعی ندیده است. این دنیای توست. اما آیا جهان های مختلفی در این جهان وجود داشت؟ دنیایی متفاوت از ما؟ یکی از بیدار شدن هر روز به یک سپیده آفتاب زیبا و دیگران که در آن شب هرگز به نظر می رسید ناپدید می شوند، جهان را به زندگی خود محروم، که در آن برای رسیدن به یک ضربان قلب یک لوکس غیر قابل دسترس بود، جهان بدون رنگ، صرفه جویی در از خاکستری یا خاکستری قهوه ای به طوری که هنگامی که قرمز آمد، آن را تبدیل به وارونه شد؟ â € ~Belovedâ € ™ وجود دارد در آن جهان است. وجودی که بین حیوانات و مرده ها حلق آویز می شود، خشمگین می شود تا انتقامجویی از زندگی را داشته باشد، ممنوع کردن مردمش برای فرار از گذشته وحشیانه و ممنوع کردن آنها برای رسیدن به آزادی. برای شیری که از او محروم بود، فکر کرد که مناسب بودن برای از دست دادن مادرش از زندگی است. محبوب. مادر مادرش، که مادرش زندگی می کرد، زیرا او نمیتواند او را ببیند. از آنجا که او قرمز داده شد، می خواست قرمز نامیده شود. محبوب؛ یک پروزه پرخاشگر با لایه های بسیاری که دشوار است به آن در چند صد کلمه اشاره شود، یک گزارش از برده داری مجبور و عواقب آن، عشق کور به مادر و روابط نامشخص، حساسیت های زنانه و کلمات نابهنگام، عقاید و کفر، کامل استعفا و شوک کامل معشوق این است و بیشتر. به گفته تونی موریسون، این نشانه ای ناگوار از برده های ناامید شده تحت فشار قانون فرار از برده داری قبل از جنگ داخلی و وحشت پاساژ میانی (1)، «چیزهای غیر قابل توصیف» (2) نیست. این یک داستان غم انگیز است که بر اساس یک داستان واقعی از یک مارگارت گارنر، که دختر خود را به قتل رسانده است، نه اینکه او را به عنوان یک برده رشد دهد. این تصویری از گرسنگی وحشتناک انسان برای احساسات و تأیید آنهاست. این گزارش نیاز به آزادی نه تنها از اسارت خارجی است بلکه از جاهایی که در گذشته به دام افتاده است. این حماسه یک کودک محروم از اولین شناخت او، به شکل ارتباط با مادرش، به عنوان یک موجود زنده و انسانی است. تونی موریسون از طریق این کار، از طریق این اثر جاه طلبی را تحمیل می کند، در حالی که سال ها و همچنین شخصیت ها، مرزهای زمان را در بر می گیرد و پیشرفت فقط منجر به کاهش محدودیت بیشتر شد. در حالی که پروس او از صد سال حبس توسط گابریل گارسیا مارکز یادآور شد، در این گذر نوشته او به نظر می رسد به Beckett در Unnameable، دیدن در حال حاضر، گذشته و آینده و از دست دادن احساس آگاهی: او با من بازی کرد و همیشه وقتی من به او نیاز داشتم با من بودم. معدن شز، معشوق. او مال من است. برگ او را می گذارد آنها را در سبد گرد و غبار برگ برای او نیست او سبد را باز می کند او چمن باز می شود من او را کمک می کنم اما ابرها در راه چگونگی می توانم چیزهایی که تصاویر می گویند من جدا از او وجود ندارد جایی که من چهره اش را متوقف می کنم خودم هستم و می خواهم آنجا باشم در جایی که چهره اش است و به آن نگاه می کنم خیلی چیز عجیب و غریب هم اکنون آن است که هم اکنون همواره وجود نخواهد داشت زمانی که من هستم نه قدم زدن و تماشای دیگران که در حال چرخش بیش از حد من همیشه crouching مرد در چهره من مرده چهره او نیست من دهان او بوی شیرین اما چشم خود را برخی از کسانی که خود را می خورند تند و زننده من مردان بدون پوست را به ما می دهد خود را آب صبحانه برای نوشیدن ما هیچ وقت شب من نمی بینم مرد مرده در چهره من روز روشن از طریق ترک می آید و من می توانم چشم های قفل شده من را ببینید من کوچک نیست موش های کوچک انتظار نداریم ما برای خواب کسی کسی thrashing اما noa آگاهی که توسط دهه های برده داری، بی اعتمادی، اف آر و روان شناختی با خودی خود، به طوری که از دست دادن آن به نظر می رسد راهی برای آزادی است. سنت سست استعفا داد، تا بتواند آزادی را برای معشوقش بگیرد؛ آزادی از برده شدن، آزادی توسط قتل. دوست داشتنی، که نوزاد خود را از نزدیکی مادرش محروم کرده است، زمانی که برگشت، همیشه به خاطر عشق، حضور و توجه او گریه می کند. غم انگیز و هرگز راضی نیست، او در Setheâ € ™ ثانیه خود تغذیه، در حال رشد خود بزرگتر و بزرگتر در حالی که مادر او کوچکتر و کوچکتر می شود. دنور، دختر دیگری Setheâ € ™ ثانیه، که یک بار از عزیزان در خانه استقبال شد و برای او نیز به نوعی شناخت عاطفی در جامعه نیاز داشت، می تواند از طلسم خواهرش بیرون بیاید و به دنبال کمک است. پل د، که توسط حضور هیجان انگیز عاشق و ناخوشایند در خانواده جای گرفته است، در نهایت خانه را ترک می کند. 124 پر از سم نوزاد. این تنها زمانی است که دنور به دنبال کمک از قبیله است و مردم پیش می روند ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دلبند


 کتاب The Dangers of Smoking in Bed
 کتاب The Echo of Old Books
 کتاب Kafka on the Shore
 کتاب کتابخانه سیار شبانه
 کتاب بابل
 کتاب انسان های عجیب و غریب